2
- پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۹ ق.ظ
مهرانگیز و دخترش خواستن براشون نوبت آرایشگاه بگیرم واسه عروسی سارا
خداروشکر این تنبلی مفرطی که دارم به یه دردی خورد وگرنه پاک آبروم جلو آرایشگره میرفت
بعد صد روز تازه یادشون افتاده دوست دارن نزدیک خونه خودشون نوبت بگیرن و از اونجایی که من بهشون گفته بودم نوبت گرفتم تا دست از سرم بردارن
امروز با یه ژست عاقل اندر سفیهی مهرانگیز بدبخت رو سرزنش کردم که تو مگه نگفتی صد در صد برامون نوبت بگیر حالا زدین زیرش؟؟؟!
و خلاصه اینکه کلی شرمنده شد ولی از رو نرفت طبق پیش بینی بی نقص خودم
- ۹۸/۰۳/۳۰